بعد از حضور موفقش در فیلم افتخار او در فیلم «بلوز ِبهتر» ساخته اسپایک لی، در نقش بلیک گیلیام نوازنده معروف ترومپت ایفای نقش کرد سپس نوبت به فیلم «مخلوط می سی سی پی» رسید . او در این فیلم در نقش مردی که سعی میکند حضور غیر قانونی دختری هندی را از وکلای منطقه مخفی نگه دارد و پس از مدتی دلباخته آن دختر میشود بازی میکند، .دنزل در این فیلم یک بار دیگر هنر بازیگری اش را به نمایش میگذارد . بعد از چندی بار دیگر در فیلمی به کارگردانی اسپایک لی یکی دیگر از شاهکار های بازیگری خود را ارائه داد و برای بازی در فیلم مالکوم ایکس نامزد اسکار آن سال شد. فیلمی تاریخی در مورد مردی به نام مالکوم ایکس که در نبراسکا به دنیا آمده و بعد ها به اسلام گراییده و مدتی نیز رهبر دنیای اسلام شد. بازی در این فیلم برای وی یک امتحان بزرگ بازیگری بود، بازی در نقش اوباشی که توسط پلیس ایالتی دستگیر میشود ؛ دوران آشنا شدنش با دین اسلام در زندان و رفتن به سوی مکه پس از آزادی و حال و هوای روحانی و سکوت و آرامشش در اواخر عمر، همگی مستلزم بازی های کاملا متفاوت و در عین حال حفظ هویت و شخصیت مالکوم ایکس بود . نامزدی دنزل برای اسکار آن سال شاید گواهی بر این باشد که او به خوبی از پس این نقش بر آمد. جالب است بدانید 12 سال قبل از بازی در این فیلم، دنزل نقش مالکوم را در یک نمایش تئاتر به نام «زمانی که مرغ ها برای سوخاری شدن به خانه می آیند» بازی کرد بود. وی حتی نام یکی از پسرانش را به یاد این شخصیت بزرگ، مالکوم نهاد. مدتب بود که او از تیتر اول روزنامه ها و خبرگزاری ها کنار رفته بود اما چیزی نگذشت که با بازی در چند فیلم موفق، دوباره نامش بر سر زبان ها افتاد. ابتدا با بازی در فیلم احکام پلیکان که او در این فیلم به عنوان یک روزنامه نگاری که به دنبال پیدا کردن حقیقت شوم قتل دو قاضی عالی رتبه بود ، ایفای نقش کرد. او در این فیلم با جولیا رابرتز همبازی بود. سپس در فیلم فیلادلفیا، در نقش وکیل مدافع یک وکیل از کار بر کنار شده به ایفای نقش پرداخت. او در این فیلم با تام هنکس همبازی بود و تام هنکس درباره این تجربه چنین گفته است :"بازی کردن در کنار دنزل برای من مانند یک کلاس آموزش بازیگری بود، من از نگاه کردن و حرکات او در جلوی دوربین، بازیگری آموختم" . سپس دنزل یکبار دیگر یونفیرم رسمی به تن کرد و در فیلم جزر و مد قرمز نقش رئیس یک تاسیسات هسته ای در دوران جنگ سرد را به عهده گرفت که در پی جلوگیری از بمباران هسته ای روسیه توسط ژنرال جن هکمن و آغاز جنگ جهانی سوم است. خود دنزل اعتقاد دارد لباس رسمی سفید بسیار به او می آید ! شاید تنها نقطه مشترکی که بین نقش هایش دارد همین لباس رسمی سفید یا تی-شرت سفید باشد ! در هنگام فیلمبرداری این فیلم «کوانتین تارنتینو» برای بازدید به محل فیلمبرداری رفته بود، در حالی که دنزل به خاطر برخی از رفتار های نژاد پرستانه در فیلم های تارنتینو از وی انتقاد کرده بود . پس از فیلم جزر و مد قرمز، دنزل این بار در فیلم «هنرپیشگی» در نقش یک افسر پلیس ظاهر میشود.فیلم بعدی او «شیطان در لباس آبی» است، در این فیلم دنزل نقش یک کارآگاه خصوصی را در دوران پس از جنگ جهانی دوم ایفا میکند. او برای بازی در این فیلم، پیشنهاد بازی در فیلم «هفت» ساخته دیوید فینچر را رد کرد. فینچر برای هر دو نقش اصلی این فیلم به او پیشنهاد بازی داده بود. دنزل اخیرا عنوان کرد که هنوز هم به خاطر آن اشتباهش ناراحت است.






او در فیلم «جرات، در زیر بارش گلوله» به کارگردانی ادوارد زوییک یک بار دیگر لباس نظامی به تن کرد، افسری که پس از پایان جنگ خلیج فارس، دچار افسردگی های خاص بعد از جنگ شده است. پس از اتمام این فیلم مجله «امپایر» او را در لیست 100 مرد جذاب سال 1995 قرار داد. سپس دنزل در سه فیلم دیگر ، با سه نقش کاملا متفاوت جلوی دوربین رفت. ابتدا در فیلم «همسر واعظ» نقش فرشته ای که به زمین آمده و سعی دارد به یک کشیش کمک کند. سپس در فیلم «افتاده» یکی از بهترین ساخته های ماورا الطبیعه چند دهه اخیر که مورد کم لطفی های بسیاری واقع شد ، به ایفای نقش پرداخت. در این فیلم او نقش یکی از افسران پلیس را که درگیر واقعه ای غیر متعارف میشوند را به زیبایی به اجرا میگذارد.
همه میدانیم دنزل مردی جذاب است، هنگامی که هفته نامه ی «نیوزویک» سعی در تعریف جذابیت های یک مرد از نظر اجتماع داشت، دنزل را به عنوان مثال در نظر میگرفت ! اما آیا میشود این مرد نقشی را بازی کند که در آن فاقد این جذابیت هاست ؟ بله میشود ! در فیلم «او میتواند بازی کند» دنزل نقش یک پدر ژنده پوش و دائم الخمر یک بازیکن بسکتبال را ایفا میکند ! دنزل در مورد این نقش عجیب اینگونه گفته است : «بازیگری مانند کتاب نوشته شده ای است و تنها کاری که مجاز به انجامش هستی این است که شخصیت های کتاب را بازسازی کنی»
جالب است بدانید بعد از آنکه او ، میلا جاوویچ، بازیگر سفید پوست سینما را در جلوی دوربین میبوسد بعضی از زنان سیاه پوست او را خائن نامیدنددر ادامه او در فیلم «در محاصره» یکبار دیگر با ادوارد زوئیک همکاری میکند و نقش یک فرد کارکشته در زمینه مبارزه با تروریست را بازی میکند. سپس در فیلم «شکارچی استخوان» نقش یک کارآگاه پلیس را کرد، او در این فیلم با آنجلینا جولی همبازی بود و بعد ها عنوان کرد آنجلینا جولی با استعداد ترین بازیگری است که تا بحال دیده است. در فیلم طوفان او در نقش بوکسور معروف، روبین کارتر جلوی دوربین رفت. بوکسوری که درگیر رقابت های بوکس بود و برای قهرمانی تلاش میکرد . اما به اتهام قتل بازداشت و به حبس ابد محکوم شد. در این فیلم او بارها تلاش کرد تا بیگناهی خود را ثابت کند اما به نظر میرسید مقامات نژاد پرست آنجا علاقه ای به چیز هایی که او میگوید ندارند . او برای بازی در این فیلم یک سال به یادگیری ورزش بوکس پرداخت و حدود 20 کیلوگرم وزن کم کرد تا بتواند نقشش را به درستی بازی کند ! اما این اولین باری نبود که دنزل به خاطر نقش هایش سختی میکشید ، برای فیلم «احکام پلیکان» او چندین ماه زیر نظر یکی از گزارشگران «واشنگتون تایمز» آموزش دید. برای فیلم افتخار او ساعت ها با کسانی که در جنگ داخلی آمریکا شرکت داشتند هم صحبت میشد. برای ایفای نقشش در فیلم «فیلادلفیا» زیر نظر وکلای معروف آموزش دید و برای بازی در فیلم «جرات، در زیر بارش گلوله» یک دوره کامل نظامی را گذراند. دنزل برای فیلم طوفان نامزد جایزه اسکار شد اما اسکار آن سال به کوین اسپیسی برای بازی در فیلم «زیبای آمریکایی» رسید. فیلم بعدی او «تایتان ها را به یاد آور» بود و او بار دیگر در نقش یکی از قهرمان های سیاه پوست آمریکا ظاهر شد. اما این بار در نقش «هرمان بون» . بلاخره نوبت به دومین اسکار او رسید، در فیلم «روز تمرین» ساخته «آنتوان فوکوآ» فیلم ، داستان کارآگاهی است که با روش های خاص خود سعی در دستگیری فروشندگان غیر مجاز دارد. او به خاطر بازی در این فیلم ، جایزه اسکار را دریافت کرد . او و «سیدنی پویتر» تنها بازیگران سیاه پوستی هستند که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرده اند و تنها شخص آفریقایی-آمریکایی است که دو اسکار دریافت کرده. جالب است بدانید او فقط به خاطر درخواست پسرش این نقش را قبول کرد!






او در فیلم «جان کیو» ساخته «نیک کاساوتس» در نقش مردی فقیر که چون نتواسته خرج عمل قلب فرزندش را پرداخت کند، مردم را در محلی به گروگان میگیرد ، ایفای نقش کرد. چیزی نگذشت که دنزل اولین کارگردانی خود را نیز با «آنتوانی فیشر» تجربه کرد. فیلم بعدی او «مرد خشمگین» ساخته «ریدلی اسکات» بود، فیلمی که در آن دنزل برای دیدن دخترش که ربوده شده بود ، ناچار است کارهای مختلفی انجام دهد و در انتها تصمیم به کشتن تمامی عوامل این ماجرا میگیرد. سپس او در فیلم « کاندیدای منچوری » که ساخته ی فرانک سیناترا بود بازی کرد . داستان فیلم مربوط بهدوران جنگ اول امریکا با عراق در سال ۱۹۹۳، بود .گروهبان ریموند شاو و گروهش در جریان حمله ای غافلگیرانه قرار می گیرند و دستگیر می شوند.۳ روز بعد تمامی افراد گروه به غیر از دو نفر زنده پیدا می شوند.به نظر می رسد فداکاری ستوان ریموند باعث نجات جان سربازها شده است. او پس از بازگشت به امریکا مدال افتخار میگیرد. بعد از ۱۳ سال او خود را نامزد معاونت ریاست جمهوری کرده است در حالی که یکی از زیر دستانش در آن زمان، سرگرد بن مارکو (دنزل واشنگتون) کماکان به صحبتهای قهرمانی های او شک دارد. مارکو برای آشکار کردن واقعیت، تصمیم میگیرد بررسی های خودش را انجام دهد...
بعد از آن دنزل دوباره در آستانه همکاری با «آنتوان فوکوآ» قرار گرفت و برای بازی در فیلم «گانگستر آمریکایی» قرار داد بست اما شایعه های حضور مت دیمون به جای او در آن نقش باعث شد دنزل از این کار کناره گیری کند. چند سال بعد این فیلم با کارگردانی ریدلی اسکات ساخته شد.
پس از آن دنزل بار دیگر در فیلمی به کارگردانی اسپایک لی هنرنمایی کرد. لی این بار در فیلم «مرد درون» بر خلاف سایر کارهایش از پیام های سیاسی کاسته و به اکشن فیلمش افزوده بود. داستان فیلم سرقت از بانکی را نقل میکرد و دنزل افسر پلیسی بود که باید از فرار سارق و در عین حال از کشته شدن افراد داخل بانک جلوگیری میکرد. چندی بعد دنزل بار دیگر لباس یک مامور دولت را به تن کرد، اما این بار ماموری که توانایی مسافرت در زمان را دارد ! در فیلم «دژاوو» وی در نقش کارلين يکي از مامورين زبده و مورد اطمينان پليس است. که پس از وقوع انفجارهايي در نيواورلئان، تحقيق درباره اين ماجرا به او سپرده مي شود و اين موضوع سبب مي شود تا کارلين در موقعيتي تازه و غريب قرار بگيرد. کارلين دچار اين احساس مي شود که حوادثي را که مي بيند، قبلاً تجربه کرده است. در سايه ی اين حس از وقايع قبل از انفجار آگاهي پيدا کرده و کشف مي کند که مي تواند زمان را براي مدت کوتاهي به عقب بازگرداند. اين کشف و وجود رابطه اي عاطفی ميان او و يکي از قربانيان مونث انفجار باعث مي شود تا کارلين دست به کار شود، اما راز جلوگيري از انفجار نيز در گذشته اين زن پنهان شده است و کارلين براي جلوگيري از انفجار فقط شانس کوچکی دارد...
سپس نوبت به فیلم «مناظره کنندگان بزرگ» رسید ،این فیلم را خود دنزل کارگردانی کرده است و داستان آن بر اساس شخصیت واقعی ملوین تولسون ، استاد دانشگاه تگزاس در سال ۱۹۳۵ که در آن زمان اولین تیم مناظره دانشجویی با دانشگاه هاروارد را راه اندازی می کند ، نوشته شده است .

بعد از آن او در فیلم «تسخیر قطار پلم 123» ایفای نقش کرد .داستان فیلم مربوط به قطاری که قرار است محموله هایی سمی را به انبار و محلی امن جهت دفن همیشگی ارسال کند ولی از کنترل خارج شده است و هر لحظه ممکن است دچار حادثه ای شده و فاجعه بزرگی را ایجاد کند و منطقه ای بزرگی را دچار آلودگی شدید و خطرناک کند ، است در ادامه او در فیلم «کتاب ایلای» او نقش فردی را اجرا میکند که باید بشریت را به کمک کتاب مقدس نجات دهد .






و در انتها او در فیلم «توقف ناپذیر» ایفای نقش میکند . داستان فیلم مربوط به گروهی از مردان مسلح است که یک قطار زیرزمینی را در اختیار می‌گیرند و سرنشینان آن را به گروگان می‌گیرند تا شهر را به آشوب بکشند. این قضایا مامور ایستگاه (دنزل ) را وادار می‌کند تا در برابر مغز متفکر اغتشاشگران قرار بگیرد. دنزل واشنگتون در دنیای هالیوود یک استثنا محسوب میشود، باورهای مذهبی او و اعتقاداتش، انتخاب نقش های خاص برای بازیگری و ازدواجش که بیشتر از بیست و هفت سال دوام داشته است تنها بخش کوچکی از چیزهاییست که او را از باقی هنرپیشه های هالیوود متمایز میکند. فقط کافیست تلفنش زنگ بزند و یکی از پسر هایش پشت خط باشد تا هر کار مهم دیگری را رها کند!
دنزل واشنگتون به دنبال ایجاد حاشیه نیست و خودش را از کسی بالاتر نمیداند، این را از چهره اش و از لبخند گرمش میتوان دریافت. شاید او را در بسیاری از نقش ها دیده باشید، شاید هنگام دیدن او در آن نقش ها احساسات مختلفی داشته اید اما آنچه که بعد ها به خاطر می ماند ، تنها همان لبخند دوستانه ای است که بر لبش دارد. دنزل علت دوام ازدواجشان را «دعا کردن» میداند !ا و در مورد خانواده اش این گونه میگوید : "زندگی یعنی خانواده ، یعنی با عجله به خانه بروی و پسرت را که دیرش شده به مسابقه فوتبال برسانی و در زمین مسابقه تماشایش کنی و بعد از بازی با هم گپ بزنید ، این یعنی زندگی! "






جوایز اسکار :
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در فیلم آزادی را فریاد بزن (1987)
برنده اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد برای بازی در فیلم افتخار (1989)
نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم مالكوم ایكس (1992)
نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم طوفان (1999)
برنده اسکار بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم روز تمرین (2001)







فیلم شناسی :

توقف ناپذیر (2010)

کتاب ایلای (2010)

تسخیر قطار پلم 123 (2009)

مناظره کنندگان بزرگ (2007)

گانگستر آمریکایی(2007)

دژآوو (2006)

مرد درون (2006)

کاندیدای منچوری (2004)

مرد خشمگین (2004)

خارج از زمان(2003)

آنتونی فیشر(2002)

جان کیو (2002)

روز تمرین (2001)

تایتان ها را به یاد آور (2000)

طوفان (1999)

شکارچی استخوان (1999)

تحت محاصره(1998)

او میتواند بازی کند (1998)

همسر واعظ(1996)

جرات، در زیر بارش گلوله(1995)

شیطان در لباس آبی (1995)

هنرپیشگی(1995)

جزر و مد قرمز (1995)

فیلادلفیا(1993)

احکام پلیکان(1993)

در مورد هیچ چیز (1993)

مالکوم ایکس (1992)

مخلوط می سی سی پی (1991)

بلوز بهتر (1990)

وضعیت قلب (1990)

افتخار(1989)

ملکه بزرگ (1989)

برای ملکه و کشور (1988)

آزادی را فریاد بزن(1987)

قدرت (1986)

داستان یک سرباز(1984)

کپی کاربنی (1981)