عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 907

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

سال نو مبارک

 

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 1070

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

سپندارمذگان مبارک

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 1036

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

                                             

 

                                               یلدا مبارک

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 860

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

 

ایرانیان باستان چگونه ازدواج می کردند                         

 

خانواده که امروز نیز از مقدس‌ترین نهادهای اجتماعی به شمار می‌رود، همواره در این سرزمین از اهمیت والایی برخوردار بوده است. تا بدان ‌جا که در اعتقادات ایرانی تشکیل خانواده به صورت تکلیفی دینی در آمده است.

 

در آن زمان که زن‌ربایی و حتی خرید زن در میان بسیاری از ملل و اقوام هند و اروپایی معمول و متداول بود، ازدواج ایرانی در سایه نظم و نسقی که آیین زرتشت آورده بود، نتیجه عقد بود.

ازدواج باستانی

 

وجود ایزد بانوانی چون آناهیتا و اشی و نقش آنان در تفکرات ایرانی اهمیت خانواده را بیشتر می‌نمایاند.

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 1057

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

تو دنیای واقعی از رو اجبار نهنگو تحمل میکنم، حالا دیگه تو دنیای مجازی هم باید تحملش کنم والاااااااا

یکی بیاد نهنگو از اینستا پررررررررررت کنه بیرون، من جرات ندارم یه عکسی بزارم... شاید من بخوام یه عکسایی بزارم که ناموسیه نخوام نهنگ ببینه خووووووو

امروز یکی از شیکترین و مجلسی ترین روزای عمرم بود

کلاس خیاطی رفتم نصف مانتومو دوخیدم ناهار هم با دوستان رفتیم یه رستوران بسیار رویایی و از اونطرف هم رفتیم لب چشمه نشستیم خربزه و تخمه خوردیم

یه هوای تووووووپی بود که آدم دلش میخواست یکی دو نفر پیاده کنه فقط بوق بزنه

هر کی امروز و دیروز و هفته گذشته بوق زده باشه کوفتش بشه شاش بند بگیره، من از بس بیرون بودم و حسو حال نداشتم یادم نمیاد کی بوق زده باشم آها الان یادم اومد کی بوق زدم، دیروز یه موتوری پیچید جلو ماشینم منم بوق زدم (الکی مثلا من خیلی بچه مثبتم منظورم بوق ماشینه خخخخخخخخ)

آها اینم بگم از رانندگیم، بنده دیگه شوماخر شدم و بهترین راننده ی ایران شناخته شدم فقط نمیدونم چرا نهنگ رانندگیمو قبول نداره البته نهنگ خوووو نظرش برام مهم نیست، بیچاره یه فرد گنگ تو زندگیمه

واااااااای من چقد حال میکنم وقتی غیبت نهنگ میکنم..... از بس مردک رو مخمه، از بس که ما اختلاف نظر داریم

دیگه چی بگم بهتون؟؟؟؟؟؟

یادم اومد چی بگم، چرا من از مادر شوور و خانواده شوور خوشم نمیاد؟ اصلا حال نمیکنم باهاشون... از مادر شوور بیشتر از همه بدم میاد چون این پسره ی لوسو ننر رو پس انداخته با این بچه بزرگ کردنش

*آخر هفته عروسی دعوتیم و من قراره لباس تکراری بپوشم تو مجلس آره عزیزان بدبختی بیداد میکنه در زندگی که من قراره لباس تکراری بپوشم  الکی گفتم چون لباسم خیلی نااااازه و ماشالا عین عروسک میشم با اون لباس قراره اونو بپوشم (دیدین چقد قشنگ از خودم تعریف کردم شما هم ازم تعریف کنین )

*فردا ساعت 5 عصر قراره با دنی و دوستم بریم جم (عسلویه) خونه ی میتی

صبح باید برم کلی خوراکی بخرم که اونجا حوصلمون سر نره تازه یه ظرف گرون قیمت هم خریدم هدیه بهش بدم

*از اردیبهشت یه رژیم کم خوری گرفتم حدود 5 کیلو لاغرتر شدم، الان هی خودمو میبینم احساس میکنم چقد عاشق هیکل خودمم.... قراره به خودم پیشنهادای بی شرمانه بدم

*لفطا اون دسته از دوستانی که تو اینستا منو دارن اسمی از وبلاگ و جریانات روزمرگی من ننویسن زیر عکسا، اونجا خانواده رد میشه خیر سرم

*عاشختوووونم..... بوقاتون مستدام

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 843

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

سلام عجیجاااااااای من........

نمیدونم تابستون چطوری داره میگذره !!! آخه چرا اینقد زود میگذره خووو، من حوصله ی مهر ماهو درسو مدرسه و کل کل کردن با دنی ندارم عررررررر

این روزا هم که داره تماما تخمی میگذره، فکر کنین هر روز خانواده شوور رو میبینم

خونه ی جدیدمونو تحویل گرفتیم پدر شوور هر روز میاد اونجا کلیدو پریزو لوله کشیارو انجام میده ماشالا اینقد با حوصله کاراشو انجام میده یک ساعتو نیم فقط زمان میزاره برای یه دونه کلیدو پریز وصل کردن

بعد قشنگیش اینه خانوادگی میان منه بیچاره سه سال راحت بودما...... اینا بعد از سه سال آشتی کردن افتخار دادن بیان خونمون کاش مثلا هفته ای یه بار قرار بود بیان الان دیگه سرشون بگیری تهشون بگیری خونه پسرشونن خدایا به من صبری فراوان عطا بفرما تا نهنگ رو با خاک یکسان نکنم البته بیچاره نهنگ هم عصبی شده ها ولی خووو دیگه چیکار میتونیم بکنیم

فعلا قصد جابجایی نداریم که بخوایم اسباب کشی کنیم چون محوطه ی ساختمون جدیده آماده نیست و منم اصلا حس اسباب کشی ندارم (خدایا همه ی اونایی که مستاجرن صاحب خونه بشن آمین)

مرداد ماه کلی عروسی رفتیم و کلی عروسی هم در راه داریم. همه ی دخترای دهه 70 فامیل شوور کردن ولی هنوز دهه ی شصتیا مجردن خوووو واقعا چرا؟؟؟؟؟ 

داداش کوچیکه هم الهی قربونش برم یه جور خااااااص ازدواج کرد (جریان خاص بودنش میترسم بگم بعد بیاین تو اینستا آبروم ببرین زیر پستا از جریانات بنویسید بعد زن داداش یهوویی رد بشه بخونه تو روحتون که دو کلوم نمیتونم بنویسم از بس دهنتون لقه )

آها اینم یادم رفتم بگم که از اردیبهشت یه رژیم خیلی کم گرفتم فقط در حد کم خوری و باعث شد این جانب الان یه مثقال وزن اضافه هم نداشته باشم و بسیار از خودم و هیکل سخسیم راضیم اگر از هیکلم الکی تعریف کنین یه عکس صخصیم براتون میزارم تا حال کنین (این تبلیغ فقط به خاطر تعریفای شما بود)

*این ایام دقیقا سرویس شدیم از بس کادو به عروس و داماد دادیم، عامو چه خبره همه پشت سر هم عروسی میکنن خووووو یکم امون بدین پول پس انداز کنیم والا

*دوستتون دارم عشخای من

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 833

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

داشتم وب نویسیو فراموش میکردم که یهو حسش اومد یه چند خط بنویسم.

اینقد این روزا سرم شلوغه خودم خنده ام میگیره یعنی همه ی دوستان همشون یهویی با هم قرار میزان باور کنید من دیگه خجالت میکشم به نهنگ بگم قرار دارم، تازه بیشتر خجالت میکشم که بگم دارم با ماشین میرم سر قرار

چند روز پیش با لیلا جون دوست وبلاگی رفتم سر قرار که بسیار خوش گذشت، البته نهنگ منو رسوند و کلی از دوستم تعریف کرد گفت معلومه خیلی خوف و مهربونه

فردا هم با 12 از دوستان دبیرستان قرار دارم   شنبه هم با سعیده دوستم که قرار بود طلاق بگیره قرار گذاشتم و یه انگشتر نقره شیرینی طلاقش برام هدیه آورد

بعد تازه این وسط کلاس خیاطی هم میرم واااااااااای اصلا علاقه ندارم فقط به خاطر نهنگ میرم. یعنی من یه مانت بدوزم دیگه بی خیال میشم مانتو میدوزم میرم خونه مادر شوور کلاس بذارم

دو تا مسافرت مجردی قراره برم اونو دیگه چطوری به نهنگ بگم خووووووو حالا شایدم نرم ببینم حسش دارم یا نه

زیاد رفتار مادر شوور بام خوب نیست همش متلک بهم میگه منم وقتی اومدم خونه شبا میشینم زار میزنم، البته پدر شوور و خوار شوور کلی پشتم هستنا..... ولی تحمل متلک شنیدن ندارم

تو این ماه من به حدی قلبم شکسته که فکر کنم قلبم پودر شده...... اکثرا عزیزانی که حتی دوست نداشتم ناراحتیشونو ببینم قلبمو شکستن.... کارم شده گریه کردن تو خونه ، منم بهونه ی اینکه برنامه ی ماه عسل ناراحت کننده هست نهنگو ساکت میکنم.

البته نهنگ بیچاره کلی شوخی میکنه تا نرمال بشم ولی واقعا نمیتونم آرامش داشته باشم....

الانم اینقد زااااااااااااار زدم همش فین فین میکنم . بعد این وسط نهنگ میگه پری کباب کوبیده میخوای

یعنی این بشر فکر کرده من برای کباب کوبیده گریه میکنم ؟ خدا الهی شفاش بده

واااااای خیلی دلم از اطرافیان گرفته...... خدا کمکم کنه منم میشم عین خودشون، به نهنگ گفتم تا دیدی دارم خودمو برای بقیه پر پر میکنم محکم بزن تو سرم تا بچسبم دیوار والااااااااااااا

تو این پست یادم رفت از ماهی بگم... خوش به حالش همچین مامانی داره والااااااااا....

*دوستانی که اینستا دارن آدرسشونو بزارن، من فعالیتم تو اینستا زیاده

*دوستان قدیمی هم که واتس آپ دارن شماره بدن

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 756

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

از بعد از مسافرت رفتار من و نهنگ 180 درجه تغییر کرد و فاصله ی بینمون اینقد زیاد شد که من فکر میکنم دارم با یه غریبه زندگی میکنم.

حرفاش، برخوردش هیچکدوم به دلم نمیشینه و فقط غر میزنم.

از کینه ای که ازش به دل هم دارم به خاطر حرفاش نمیتونم بگذرم و هر روز یه بحث جدید شروع میکنم و اسم خانواده اش هم میارم و چنان با فریاد میگم از مامانش متنفرم که قشنگ حالیش بشه

البته همچین دعوایی هم باید برم با مامی شوشو بکنم که سری آخرش باشه پشت سر من و خانواده ام برای پسرش حرف بزنه، حالا کاش تحفه ای هم بودن دلم نمیسوخت

اشکال نداره این شد یه تجربه که دیگه غلط بکنم با خانواده ی شوور خسیس برم سفر

نهنگ که تا اول اردیبهشت خونه تشریف داره و کارشون از اول ماه آینده شروع میشه مجبوره منو تحمل کنه و حرف نزنه

البته قهر نمیکنیما، فقط در حد بحث

دو روز پیش دیدیم از خونه ی همسایه بالایی صدای جیغو داد میاد، ما فکر کردیم طبق معمول شوهره زنه رو داره میزنه و زنه داره جیغ میزنه !!! ولی وقتی رفتیم بالا دیدیم خبر فوت شدن پسرشونو بهشون دادن

پسره 19 سالش بود تازه رفته بود سربازی، تیر خورده بود در جا فوت کرده

وای اینقد حالم دگرگون شد همش دلم برای مادره میسوزه بیچاره از هیچی شانس نیاورد، این از اخلاق شوهرش اینم از جوانمرگ شدن پسرش

صدای گریه ی مادرش که شنیدم تا صبح اشک میریختمو زار میزدم نهنگ بلند شد یه لیوان آب قند بهم داد گفت پری بس کن هر کس یه سرنوشتی داره، منم که دلم میلرزید برای اینکه داداش خودمم سربازه اصلا نمیتونستم جلو اشک ریختنمو بگیرم (خدا هیچ خانواده ای رو داغ دار نکنه )

* داداشی از دوازدهم اومده مرخصی، اینقد دلم براش تنگ شده بود قربونش برم خیلی سختشه زابل، وقتی خاطراتشو میگه اشکمون در میاد

اینقد برای بزرگ کردن بچه سختی میکشیم، رو خوراکشون حساس میشیم بعد دو*لت راهی سربازیشون میکنه و زجرشون میده به نهنگ گفتم به هیچ عنوان اجازه نمیدم ماهی بره سربازی، اونم میخنده میگه حالا کووووووووو تا موقعه سربازی ماهی بشه

* از لحاظ اخلاقی خودمو تغییر دادم، انگار فقط شده بودم زن زندگی!!! خودمو فراموش کرده بودم، جوونیمو از یاد برده بودم از بس به خاطر مشکلات مالی خودمو از همه جا پنهون کرده بودم، برای کی؟؟؟؟ برای شوهری که قدر نمیدونه و آخر همه ی حرفاش میگه خودت نخواستی وگرنه من که آزادت گذاشتم

بهش گفتم مشکلات مال تو، خریدو تفریحو خوشگذرونی مال من....... میخنده میگه همینم درسته من از خدامه تو نق نزنی به همه ی خواسته هاتم برسی

*زندگیتون سرشار از آرامش

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 968

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

من شرمنده ام که اینقد دیر اومدم، آخه واقعا سرم شلوغه.... الانم که دارم مینویسم نهنگ نیس که وقت پیدا کردم بیام پای کامی بشینم و وبلاگو آپ کنم.

مسافرتی که امسال رفتیم اصلا به دلم ننشست یعنی هر چی سال گذشته بهم خوش گذشت امسال واقعا گند زده شد به همه چیز.

7 سال پیش با مامی شوشو اینا یه مسافرت رفتم توبه کردم باهاشون سفر کنم از بس خساست به خرج دادن و یه کلام بگم زجرم دادن ( 7سال پیش تنهایی بدون نهنگ باهاشون رفتم شمال )

امسال به پیشنهاد بابام رفتیم گناوه ، کنگان، عسلویه و ........

پدر شوور و داییم اینا هم بودن، من که نه جرات خرید داشتم حتی جرات حرف زدنم نداشتم چون میترسیدم برام بد تموم بشه... پس فقط سکوت کردم.

نهنگ هم که اصلا از مسافرت شلوغی خوشش نمیاد و به اصرار من اومده بود زیاد تحویلم نمیگرفت

خدارو شکر سفر کذایی بعد از چهار روز تموم شد و با نهنگ تصمیم گرفتیم بریم پیک نیک دو نفره... اول رفتیم بازار طلافروشا گوشواره ی بخیه برای چهارتا سوراخ گوشم خریدیم

یهو آخرای تفریح بحث سفر اومد وسط منو نهنگ بحثمون شد، نهنگ از ماشین پیاده شد و منم که عصبی بودم رانندگی کردم نهنگم به تخمدانم حساب نکردم رفتم اون سمت شهر تا دیرتر برم خونه

موقع برگشت دنده ی ماشین جا نمیرفت و کلاچ هم کار نمیکرد. یه جا پارک کردم زنگ زدم نهنگ گفتم ماشین خراب شده ولی نهنگ گوشیو قط کرد

یه بار دیگه زنگ زدم اینقد جیغ زدم که نهنگ بیچاره ترسید دیگه هر چی زنگ میزد من جواب ندادم

با بدبختی و ترس ماشینو رسوندم خونه ی بابام و تا رسیدم نشستم گریه کردن

بابام کلی دلداری داد که تو نباید بترسی، خرابی ماشین عادیه و از این حرفا که نهنگ زد زد گوشیم بهش گفتم خونه ی بابامم...

تا نهنگو دیدم شروع کردم جیغ زدم که برای زنای مردم خوب میتونی تا نصف شب بمونی برای زنت شعور نداری جواب تلفن بدی ؟؟؟؟ (جریانش اینه که هفته ی گذشته ساعت 11 شب ماشین یه زنه تو خیابون خراب شده بوده، نهنگ تا ساعت 1 نصف شب داشته ماشین زنه رو درست میکرده، بعد نهنگ که اومد خونه گفت پری همش به فکر تو بودم گفتم اگر برای تو هم مشکلی پیش اومد یه نفر باشه کمکت کنه مردیکه ی عـــــــــــــن)

معذرت خواهی کردم ولی من همش گریه میکردم (البته الان آشتی هستما )

خدارو شکر هیچ مهمونی برای عید دیدنی خونمون نیومده (یعنی خونه نیستیم که بیاد همش بیرونیم)

*سال93 برام یه سال معرکه بود چون واقعا حس میکنم خیلی صبور و خوب شده بود اخلاقم

*زمان چقد زود جلو میره، هر چی زمان جلوتر میره هیجاناتم کمتر میشه... و دست خودمم نیست که بتونم اون شورو هیجانو نگه دارم

*ایشالا سال خوبی داشته باشین و امسال همه ی مجردا به عشقشون برسن و برن سر خونه و زندگیشون تا منم نفس راحت بکشم اینقد براشون دعا نکنم که زودی ازدواج کنن والا

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 810

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0