نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 740
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 753
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 774
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 590
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

مشاهده یادداشت خصوصی

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 608
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

اول بگم که من خودم نمی تونو وبلاگمو ببینم! برا من وبلاگای پرشین بلاگو باز نمی کنه! واسه همین بود که امروز چیزی ننوشتم. فک کردم برای شما هم نمیاره. ولی خب الان فهمیدم که برای شماها میاره!

--

تا اونجا که تو صف بودیمو تعریف کردم براتون دیگه!

چون وقتی ما تو صف بودیم ساعتای 7 اینا بود، مجبور بودیم اولین جایی که انتخاب می کردیم، یه جای بدون ساعت کاری باشه. یعنی مثلا موزه و این جور چیزا نباشه.

بنابراین تصمیم گرفتیم بریم کلیسای نوتردام. با دو تا چمدون کوچیک که یکیشو همسر می کشید، یکیشو من، به علاوه ی کوله پشتی که دست همسر بود و کیف دستی من که دست خودم بود، راه افتادیم رفتیم کلیسای نوتردام.

البته بعد از اینکه از قطار پیاده شدیم، راهو اشتباهی رفتیم و یه عالمه دور شدیم، رسیدیم به یه جای دیدنی دیگه! چون نمی دونستیم چیه و اسمشو هم که نگاه کردیم تو لیستمون نبود، عکسشو نگرفتیم نیشخند. البته دلیل اصلی ترش این بود که خیلی خیلی خیلی بدجور بارون می اومد. پاچه های شلوار من به اندازه ی حدود بیست سانت کاملا خیس بود. دلم می خواست می شد یه جا بچلونمشون تا آبشون بریزه!

خلاصه، هلک هلک برگشتیم همون ور پل که بودیم و فهمیدیم که کلیسا خیلی نزدیک تر از اون چیزی بوده به ایستگاه مترو که ما فک می کردیم.

اومدیم با چمدون بریم تو کلیسا، از آقایی که جلوش بود و داشت تمیز می کرد پرسیدیم اشکالی نداره با این بیایم تو؟ اشاره کرد که نه، بیاین. اومدیم بریم تو، آقایی که تو بود گفت با چمدون نمیشه. دیگه همسر بیرون موند، من رفتم تو یه دوری زدم، برگشتم وایستادم پیش چمدونا، همسر رفت تو و عکسا رو هم گرفت.

بیرون کلیسا هم وایستادیم یه کمی با کلیسا عکس گرفتیم و بعد راه افتادیم به سمت شانزه لیزه! فک کنین ساعت 9 صبح آدم بره شانزه لیزه!!

برخلاف انتظارم که فک میکردم خیلی مارکای خفنی توی شانزه لیزه باشن، این طور نبود. البته یه سری مارک خیلی خیلی خفن مثل لوئیز وویتون توش بودن (این مارکی که گفتم مثلا کیفاش دونه ای ده هزار یوروئه)، ولی اچ اند ام هم توش بود، حتی مک دونالد هم داشت خنثی.

خلاصه، یه دوری زدیم تو شانزه لیزه تا رسیدیم به طاق پیروزی. اونجا هم یه سلامی عرض کردیم خدمت طاق و برگشتیم. هنوز یه عالمه وقت داشتیم تا ساعت 2! این بود که گفتیم بریم یه سری هم به پانتئون زدیم. فک می کنم تو تمام اماکن دیدنی ای که رفتیم، ما تنها کسایی بودیم که داشتیم با خودمون چمدون هم می کشیدیم نیشخند.

بعد از پانتئون دیگه کم کم ظهر شده بود و می تونستیم راه بیفتیم به سمت خونه ای که گرفته بودیم. ساعت دو و پنج دقیقه اینا رسیدیم خونه. صاحب خونه رو اصلا ندیدیم، یعنی قرار هم نبود ببینیم. برای باز کردن در اصلی فقط لازم بود کد بزنی که کدو بهمون داده بود. برای در واحد کلید لازم داشتیم که اونم گذاشته بود توی یه جعبه ی کوچیک که روی دیوار تعبیه شده بود. فک می کنم هدف جعبه هه اصلا همین بود. رمزشو میزدی، دو تا شاسی دو طرفشو فشار می دادی، درش باز میشد. کلید اون تو بود، ورداشتیم و درو باز کردیم.

خونه اصلا اون چیزی که فکر می کردیم نبود. دفعه ی بعد دوباره همون هتل خودمونو می گیریم. خود طرف که گفته بود خونه ام خیلی تمیزه! حتی من review های مردمو هم راجع بهش خوندم همه گفته بودن خیلی تمیز بود و این حرفا. ولی مثل اینکه با معیارهای اروپایی به این میگن تمیز! از نظر ما واقعا کثیف بود. آخه اینا با کفش رو زمین راه میرن، واسه همین اینکه گرد و خاک کف اتاق باشه اصلا براشون مهم نیست.

ولی همه ی اینا به کنار، پتو و بالش و تشک داغوووووون کثیف بودن! به قول همسر "جرثومه ی فساد" خنده.

وقتی رسیدیم، اینترنتمونو سریع وصل کردیم با پسوردی که داده بود، با همون گوشی، هنوز لپ تاپو درنیاورده، پرسیدیم میشه به ما یه پتوی تمیز بدین؟! طرف خیلی سریع جواب داد، گفت ملحفه و روبالشی و روتشکی تمیز توی کمد هست، بردارین. اونا رو که کشیدیم روی بالش و تشک و پتو، یه کمی بهتر شد. ولی وقتی آدم چیزی رو کثیفشو دیده باشه، هرچی هم روش روکش بکشه، دیگه نظرش عوض نمیشه.

تازه تشک هم در واقع روی تخت نبود، یه مبل بود که باز میشد و میشد ازش به عنوان تخت استفاده کرد.

خلاصه که خیلی خورد تو ذوقمون این خونه ای که گرفته بودیم.

به عنوان ناهار یه چیزی خوردیم و بعد از اینکه خستگیمون در رفت دوباره راه افتادیم بریم گردش.

از اونجایی که از برنامه مون جلو بودیم، تصمیم گرفتیم بریم برج ایفلو ببینیم. از برنامه جلو بودیم چون همه چی رو بیشتر از حد لازم براش زمان در نظر گرفته بودیم. آخه ما که فاصله ی جاهای دیدنی رو تا هم دونه دونه چک نکرده بودیم، بعضی ها خیلی به هم نزدیک بودن. حتی شانزه لیزه هم که من فکر می کردم چیز قابل تاملی باشه، اصلا چیز خاصی نداشت و کلا تو ده دقیقه کلش پیموده شد نیشخند.

البته همسر بعدا یه بار شب رفت از شانزه لیزه عکس بگیره، ولی من اصلا حسشو نداشتم که برم، اصلا جذبم نکرد شانزه لیزه، نمی دونم چرا.

چقد هی حرف تو حرف شد! داشتم می گفتم عصری رفتیم برج ایفلو ببینیم. برج ایفل دو مدل بلیت داره، 9.5 یورویی که تا طبقه ی دوم میره و 15 یورویی که تا نوک برج میره. دوستامون بهمون گفته بودن صفش خیلی طولانیه و حساب یه ساعت تو صف بودنو برای برج ایفل و موزه ی لوور بکنین.

ما تقریبا ساعتا 5:40 رسیدیم پایین برج ایفل و رفتیم تو صف. هوا شدیدا بارونی بود. ولی خدا رو شکر این دفعه حداقل با خودمون چمدون نداشتیم! از اونجایی که هوا بد بود، تعداد زیادی تو صف نبودن، شاید حدود ده دقیقه تو صف بودیم. بلیت نوک ایفلو هم زده بودن که نمی فروشن، علتشو نمی دونم. البته ما هم قصد نداشتیم بلیت نوک برجو بخریم. آخه دوستامون گفتن نمای شهرو از همون طبقه ی دومش دارین، فقط از طبقه ی بالاتر همه چی کوچیک تره که شاید برای عکس گرفتن خیلی مناسب نباشه. ما هم به همون طبقه ی دو بسنده کردیم.

اون بالا، در عین ناباوری، تو این عصر سلفی گرفتن، یه آقای هندی بهمون گفت می خواین ازتون عکس بگیرم؟ ما هم از خدا خواسته دوربینو بهش دادیم و یه عکس دو نفری آدم وار گرفتیم!

بقیه ی عکسا رو هم که یا از همدیگه گرفتیم یا سلفی! یکی دو تا هم همسر نشست و سعی کرد از پایین، یه تصویر کامل از همونجایی که بودیم تا نوک برج بگیره. ولی اون بالا ابرا حرکت می کردن، آدم یه جوری حس می کرد کل برج داره حرکت می کنه، یه جوری ترسناک می شد! آدم سرش گیج می رفت.

به هر حال عکس مکسامونو گرفتیم و برگشتیم پایین. تقریبا 6:40 بود که پایین بودیم. یعنی تو یه ساعت تو صف وایستاده بودیم، بالا رفته بودیم، عکسامونو گرفته بودیم و برگشته بودیم.

از اونجا برگشتیم خونه تا تجدید قوا کنیم برای فرداش که قرار بود کل روزو بریم موزه ی لوور و اورسای.

--

عکسا رو توی یه پست جدا، بعد از تموم شدن متن سفرنامه میذارم.

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

اصولا سفرای ما ایرانی ها از چند روز قبل از سفر شروع میشه چشمک.

این دفعه برخلاف همیشه که هتل رزرو می کردیم، گفتیم از airbnb که این همه آدمای مختلف استفاده و تعریف می کنن استفاده کنیم. یه آپارتمان رزرو کردیم با قیمت خیلی مناسب تو یه محله ی آروم (البته الان فهمیدیم آرومه!) و نزدیک به مترو.

برای بلیت داخل شهر هم حساب کردیم که یه بلیت سه روزه بخریم که بتونیم به صورت نامحدود سوار قطار و اتوبوس بشیم. روز آخرو هر جا خواستیم بریم، بلیت تک سفره بخریم.

بلیت های پاریس هم ناحیه بندی داره. یعنی قیمت بلیتی که بشه باهاش ناحیه ی یک تا سه رو رفت یه قیمته، بلیتی که بشه باهاش ناحیه ی یک تا پنجو رفت یه قیمته. همه ی چیزای دیدنی پاریس تو همون ناحیه ی یک و دو و سه جا میشن. ما هم خونه رو طوری گرفتیم که تو همین ناحیه قرار بگیره و بلیتمون ارزون تر باشه.

خلاصه، این که از خونه!

اما وقتی آدم هتل نمی گیره، طبیعتا صبحانه هم نگرفته دیگه! اینه که باید با خودمون یه چیزی می بردیم. تجربه ثابت کرده بردن چیزای ساده ای مثل صبحانه به مراتب راحت تر از گشتن دنبال سوپرمارکتی و توی سوپرمارکتی گشتن دنبال چیزیه که با ذائقه ی ما جور در بیاد! (یه بار یه جا یه پنیر خریدیم که به ظاهر خیلی خوشمزه بود، بعد که خوردیم نفهمیدیم اصلا این پنیر بود؟ خامه بود؟ کره بود؟ لایه ای بود پنیرش، ولی یه چیز چرب و بدمزه ای بود که بعدش هی آب می خوردیم مزه ی دهنمون به بی مزگی تبدیل بشه!). بنابراین تصمیم گرفتیم یه کمی پنیر و خیار و گوجه بخریم و ببریم. اونجا هم که آپارتمان یخچال داره دیگه.

دوستامون که رفته بدون ایران (همین یه هفته پیش) کلید خونه شونو دادن به ما که بریم به گلدونشون آب بدیم و نامه های همسایه شونو از صندوق پسیتش برداریم! آخه همسایه شونم رفته مسافرت، کلید صندوق پستیشو داده به اینا که نامه هاشو بردارن. اینا هم که یه مسافرت یهویی رفتن ایران، کلید خودشون و اون بنده خدا رو دادن به ما!

درست روز مسافرت ما، این دوستامون از ایران برمی گشتن. ما هم گفتیم بیان کلیداشونو زود از ما بگیرن که دست ما نمونه.

ساعتای 5.5 اینا اومدن خونه مون. یه سری از کارامونو کرده بودی، یه سری ها هنوز مونده بود. قرار بود کیک درست کنم برای توی راه که هنوز درست نکرده بودم وقتی دوستامون اومدن. بچه ها تا ساعت 7 اینا خونه مون بودن. طفلکی ها ازمون پرسیدن کاراتونو انجام دادین؟ چمدوناتونو بستین؟ ما هم گفتیم آره. حالا کلی کار مونده بود نیشخند.

اونا هم خیلی زیاد ننشستن، ولی خب ما به همون اندازه ی یک و نیم ساعت از برنامه مون عقب افتادیم، البته به جاش از مصاحبت با دوستامون لذت بردیم چشمک.

اونا که رفتن رو دور تند باید کارامونو می کردیم. ولی مگه پیش می رفت؟ چند وقتیه همسر میگه دیگه کیکی که توی سینی باشه دوست نداره. دوست داره کیک قطرش زیاد باشه. مدل کیکا هم باید عوض بشه، اون قبلی ها تکراری شده براش. چند روز پیش یه کیک دورنگ درست کردم از روی یه دستوری که تو اینترنت دیدم (البته دو تا دستور بود هر کدومش یه رنگ بود، من خودم قاطیشون کردم!!)، خیلی عالی شد. اون روز هم اومدم همونو درست کنم. ولی مگه درست میشد؟ هی کاکائو می ریختم، عینهو گل میشد خمیر. باز آب می ریختم، شل میشد! باز آرد می ریختم، کم شیرینی میشد، شکر می ریختم، شیرین میشد!! خلاصه، عینهو غذا که هی آدم تست میکنه و درست میکنه، هی امتحان می کردم و یه چیزی اضافه می کردم!!! فک کنم دو برابر همیشه طول کشید!

بقیه ی کارا هم بالتبع افتاد گردن همسر دیگه! همسر همه ی لباسا رو جمع کرد، خوردنی ها رو آماده کرد، گذاشت تو نایلون، سوار چمدون کرد، من همچنان درگیر کیک بودم نیشخند.

بالاخره همه چی آماده و مهیا شد برای رفتن. باید با قطار می رفتیم یه شهر دیگه که با اتوبوس بریم. خوبی اتوبوس این بود که صبح زود، ساعتای 7 می رسیدیم و هیچ وقتی ازمون هدر نمی رفت.

این قد فس فس کردیم که یه قطارو از دست دادیم و با آخرین قطار ممکن خودمونو رسوندیم شهر بغلی! یعنی اگه این قطارو از دست داده بودیم باید تاکسی می گرفتیم تا شهر بغلی یا کلا با قطار می رفتیم تا پاریس نیشخند.

البته من اصلا استرس نداشتم، خدا رو شکر تو آلمان تو شرایط عادی قطارا سر وقت میان.

سر وقت رسیدیم به شهر مذکور و منتظر شدیم تا اتوبوس بیاد ما رو سوار کنه. اتوبوس اومد، مسئولش به سه زبون آلمانی و انگلیسی و فرانسوی هی داد می زد پاریس، پاریس. یه نفر اومده بود میگفت فرانفورت می ری؟ خنثی بهش گفت نه، من پاریس می رم. بعد بارهای همه رو گذاشت تو صندوق بغل و اومد که مسافرا رو سوار کنه. همه چمدوناشونو گذاشتن و اومدن سوار شن. گفت همه از در عقب سوار بشن، خودش هم رفت بالا، جلوی در عقب وایستاد، تک تک بلیت هر کسو می گرفت، چک می کرد، سوار میکرد. ما سوار شدیم. بعد دیدیم باز همون آقایی که بیرون پرسیده بود فرانکفورت میری، دوباره اومده سوار شده، بلیتشو نشون میده به آقاهه میگه فرانکفورت میری؟خنثی

خلاصه، ما به مقصد پاریس سوار شدیم و راه افتادیم لبخند. تا رسیدیم من چیزی یادم نیست، چون همه شو خواب بودم! وسطای راه اگه اتفاقی افتاده باید از همسر بپرسم نیشخند.

صبح زودتر از چیزی که قرار بود برسیم، حدود ساعت 6:20 رسیدیم پاریس. دو تا چمدون کوچیک داشتیم. چمدونامونو گرفتیم و به سمت مقصدی نامعلوم راه افتادیم! آخه ساعت ورودمون به آپارتمان 2 بود و صاحبخونه هم گفت که زودتر نمی تونه خونه رو تحویل بده! باید یه گشتی تو شهر می زدیم.

اولین نکته ای که تو پاریس توجهمونو جلب کرد این بود که تو سرویس بهداشتی ترمینال، تو هر دستشویی یه بطری بود! (بعضی جاها که مسلمون زیاده و مسلموناش از آب استفاده می کنن، از این مدل خدمات وجود داره، تو آلمان من تا حالا ندیدم).

اولین کاری که باید میکردیم این بود که باید بلیت می خریدیم. دو تا دستگاه بود که یکیش انگاری خراب بود، همه رفته بودن تو صف یکیش. یه صف دراز و طویلی بود از ملت خارجی که نصفشون فک کنم بلد نبودن بلیت بخرن. هر پنج دقیقه صفش یه نفر می رفت جلو!! پنجاه نفری هم بودن ملت تو صف!

گیت های ایستگاه های متروی پاریس (و شاید کل شهرهای فرانسه، نمی دونم) از نظر بلیت زدن مثل ایرانن. یعنی باید بلیتتونو تو دستگاه بزنین تا گیت براتون باز بشه.

ولی مشخص بود که عده ی زیادی به صورت غیرقانونی رد می شدن، واسه همین سیستما رو پیچیده کرده بود. عرض گیت ها رو سعی کرده بودن خیلی تنگ بگیرن که بیشتر از یه نفر رد نشه (که این موضوع واسه کسایی که چمدون داشتن، کارو میشکل میکرد، اما اینم مشکل اصلی نبود، مشکل اصلی این بود که: ). بعد از اینکه از گیت رد میشدی، یه حفاظ آهنی بود که اونم باید هل می دادی، تا گیت تموم بشه! واقعا ما که چمدون داشتیم خیلی اذیت می شدیم بعضی جاهاش. یعنی کلا همه کار کرده بودن که بیشتر از یه نفر رد نشه. جالبی کار اینجا بود که تو همون مدتی که ما تو صف بودیم، دو سه نفر بدون بلیت رد شدن خنثی.

اینجاست که آدم به این نتیجه می رسه که تا فرهنگ سازی نشه، هرچی هم سیستمو پیچیده تر کنین، هیچ وقت نمی تونین از سیستم ذهن یه آدم جلو بزنین!

البته اینم بگم که بعضی از گیت های مترو، یه قسمت مخصوص چمدون داشت که میشد چمدونو بذاری اونجا، هل بدی، خودت هم از گیت بری، ولی همه جا این سیستمو نداشت (حداقل من بعضی جاها ندیدم)، جاهایی هم که داشت، فقط یکی دو تا گیت این طوری بود و مجبور بودی منتظر بشی همون گیتا خالی بشن.

تو مدتی که تو صف بودیم، به شک افتادیم که آیا اصلا میشه بلیت سه روزه رو از دستگاه خرید یا نه. همسر گفت ببین اونجا نوشته اطلاعات، برو ببین می تونی بپرسی، من تو صف می مونم. تقریبا دیگه داشت نوبتمون میشد که من رفتم بپرسم. هلک هلک رفتم تا رسیدم به اطلاعات. دیدم اونجا یه ورودی دیگه ی همون ایستگاهه با یه اطلاعات/بلیت فروشی که مسئولش اونجا بیکار نشسته، با یه دستگاه خرید بلیت بیکار!!! ما هم این ور بیشتر از یه ساعت بود تو صف وایستاده بودیم!!

از خانومه پرسیدم بلیتای سه روزه رو دستگاه میده. گفت هم دستگاه میده، هم می تونی از من بخری. من چون کیف پولمو نبرده بودم، مجبور شدم برگردم. نفر بعدی نوبت ما بود، واسه همین ما دیگه نرفتیم اون طرف بلیت بخریم.

ولی خیلی برام جالب بود که اگه این اتفاق تو آلمان می افتاد، مطمئنم اون مسئول می اومد می گفت بیاین اون ور بلیت بخرین (قبلا تو صف های بسیااااااار مختلفی تو آلمان دیدم که این اتفاق می افته، به محض اینکه تعداد آدمای یه صف زیاد بشن، مسئولا رو زیاد می کنن). آخه تو همون مدتی که تو صف بودیم، بلیت یه نفر مشکل پیدا کرد، تو دستگاه گیر کرد، این خانومه اومد، دستگاهو باز کرد، بلیت طرفو براش درآورد و اون صف دراز و طویل ما خارجیهای نابلدو دید، ولی چیزی نگفت!

خلاصه، بلیت سه روزه مونو خریدیم و رفتیم که بازدیدمون از پاریسو شروع کنیم.

جاهای دیدنی پاریسو قبلا درآورده بودیم و پرینت گرفته بودیم. ماشاءالله انقد تو صف بودیم که همه ی مسیرا رو درآوردیم که با کدوم خط بریم، کجا پیاده بشیم!!

--

این پست طولانی میشه، بقیه شو تو پست بعدی میگم.

--

یه عالمه کامنت و ایمیل جواب نداده هست، لطفا صبور باشین. سر فرصت جواب میدم. سرعت اینترنتمون خیلی پایینه.


عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 590
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

یه چند وقته هی قرآن می خونم می خوام بیام یه سری آیه هاشو بنویسم، هی میگم ولش کن. حالا گفتم بیام رسالتمو انجام بدم نیشخند:

لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

البته گمان مبر کسانى که بدانچه کرده ‏اند شادمانى مى ‏کنند و دوست دارند به آنچه نکرده ‏اند مورد ستایش قرار گیرند قطعا گمان مبر که براى آنان نجاتى از عذاب است [که] عذابى دردناک خواهند داشت (متن و ترجمه از اینجا).

امیدوارم هیچ وقت جزء این دسته ی بالا نباشیم.

--

مَّا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَآمَنتُمْ وَکَانَ اللّهُ شَاکِرًا عَلِیمًا

خداى را با عذاب شما چه کار، اگر سپاس گزارید و با ایمان باشید؟ و خدا سپاسدار و داناست (ترجمه از اینجا).

(آدم گاهی وقتا دلش برا خدا هم می سوزه، وقتی میگه آخه من چیکار به کار شما دارم که فک می کنین میخوام الکی عذابتون بدم؟)

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 799
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

امروز همسر یه جایی رفته بود که با دو نفر سر و کار داشت، خانوم X و خانوم Y. قبلا هم اینجا رفته بود. خانوم X خانوم Y رو !!! صدا زده چند بار. همسر هم حدس زده بود که اسم طرف یه چیزیه که !!! مخففشه. چند بار هم طرفو !!! صدا زده و اون بنده خدا هم شاید دقیق متوجه نشده همسر چی صداش زده، جواب داده.

حالا میگه امروز نزدیک وایستاده بود، بهش گفتم !!!، این کارو بکن. گفت چی صدام زدی؟ گفتم !!!! یهو شروع کردن به خندین. گفتم چی شده؟! گفت !!! یه فحشه خنده. خانوم X از روی صمیمیت خانوم Y رو با فحش !!! صدا زده، همسر هم فک کرده اسمشه. البته بعد به همسر گفته بود اشکالی نداره، همون !!! صدا بزن. ولی دیگه همسر اسمشو صدا می زنه الان.

حالا همسر هنوز نیومده خونه بهش بگم چه فحش مثبت بیست و پنجی داشته به طرف می داده نیشخند. دیکته شو نمی گم تا نتونین معنیشو پیدا کنین، فقط بدونین خییییییییلی بده!

شما فقط همین قدر نکته ی اخلاقیشو یاد بگیرین که وقتی کلمه ای رو مطمئن نیستین اسم طرفه یا نه، ازش بپرسین اسمت اینه؟ چشمک.

--

اینو که تعریف کردم یاد یکی از دوستام افتادم که تو ایران داشت آلمانی یاد می گرفت. می رفت کلاسای سفارت اتریش، با لهجه ی آلمانی بهشون درس میدادن خنثی. بیچاره اون سفارت اتریش که کلاسا رو برگزار می کرد نیشخند. می گفت فقط یه روزایی بازرسا می اومدن از خود اتریش، هرچی حرف می زدن، ما هیچی نمی فهمیدیم از لهجه شون خنده.

در همین راستا می گفت یه بار یکی (اگه درست یادم باشه یکی از معلماشون) بهشون گفته بود، حالا ما اینجا بهتون آلمانی با لهجه ی آلمانی درس می دیم، ولی تفاوت اتریشی و آلمانی فقط تو لهجه نیست، تو کلمه ها هم هست. خود من یه بار یه کلمه رو یاد گرفته بودم از یکی از این دو تا لهجه (فک می کنم آلمانی یاد گرفته بود) رفتم تو اون یکی کشور (یعنی اتریش) به کار بردم، طرف می خواست منو بزنه، دقیقا به صورت فیزیکی طرف می خواست به من حمله ور شه!! بعد معلوم شد سوء تفاهم شده و این کلمه تو زبون اونا معنی بدی داره نیشخند.

--

یه بار خانوم Y (همون !!! خودمون چشمک)  به همسر مشروب تعارف کرده، همسر گفته نمی خوره. گفته کلا نمی خوری؟ گفته آره. گفته چه پسر خوبی! بعد هم مشروب خودشو خورده!

خب اینا که می دونن مشروب خوردن خوب نیست، خودشونم قبول دارن، خب دیگه چرا می خورن؟ سوال

(احتمالا الان جواب میدین به همون دلیل که خیلی از ایرانی ها می دونن دروغ بده، از دروغایی هم که بهشون گفته میشه مینالن، ولی خودشونم دروغ میگن چشمک).

 ---

اگه پستو قبل تر خوندین که هیچ، اگه نخوندین باید بگم اول فحشو به فارسی نوشته بدم، ولی همسر گفت حذفش کنم، منم حذفش کردم که شما فحش یاد نگیرین نیشخند!

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 654
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1394 | نظرات ()